داستان من و تو از آنجا شروع شد که پشت شیشه ی بی جان مانیتور به هم جان دادیم … ! امروز داستان برگشت … هر کداممان یک “او” داشتیم …! شب بخیر…!! تو گذشته ها هر وقت صحبت می شد می گفتند… یه اتاق تاریک برای روزها می نویسم… روزهایی سرشار از بودن و نبودنها. عادت می کنیم بَرای ِتُو ... زنــــــــــــدگی واسه ما آدما مثل یه دفتر میمونه…. برگ اولش رو خوش خط می نویسی! و دوست داری به آخرش برسی وسطاش خسته میشی بد خط می نویسی و همش برگه ها رو حروم میکنی اما آخرش که میرسه جا کم میاری حســــــرت می خوری که چرا برگه هاشو حروم کردی! قرارمان... روز مـــرگـــم در آخــریـن نـفـسم ...
آدماي دلتنگ... مُچآلـ ـ ﮧکن....
درد دارد وقتی چیزی را کسر میکنی که با وجودت جمع زدی...
یه وقتایی هست که باید لم بدی یه گوشهوجریان زندگیت رو فقط یه دور مرور کنی بعدشم بگی به سلامتیه خودم که اینقدر تحمل داشتم
تازگیا مد شده میگن عشقت رو ول کن اگه برگشت ماله خودته... اکه برنگشت از قبلم ماله تو نبوده... اخه لعنتی مگه داری کفتربازی میکنی؟؟
از خدا پرسیدم: اگر در سرنوشت من همه چیز را از قبل نوشته ای ارزو کردن چه سود دارد؟! خدا گفت:شاید نوشته باشم: *هرجه ارزو کرد همان باشد* ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود... ای کاش هرگز ندیده بودمت و دل به تو دل شکن نمی بستم. و اگر باز گردی به تو نیز ثابت خواهم کرد... (ای کاش این همه ای کاش ها نبود) میگن خدا همیشه با ماست , ای غم نکند خدا تو باشی
بعضی وقتا باید یقه احساستو بگیری
محکم بزنی تو گوشش و با تمام قدرت
سرش داد بزنی و بگی خفه شو بسه دیگه
تا الان هرچی کشیدم به خاطر تو بوده!!!!!!
حوصله ات که سر می رود با دلم بازی نکن..!
من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کرده ام...
. خواهش میکنم ، بی حوصلگی هایم را ببخش ، بدخلقی هایم را فراموش کن بی اعتنایی هایم را جدی نگیر در عوض من هم تو را می بخشم که ... ****مسبب همه ی اینهایی . .**** . خیلی سخته که بفهمی موندنش بهونه بوده که تو رو دوستت نداشته..که فقط دیوونه بوده خیلی سخته..خیلی سخته.. چجوری دووم بیارم؟ همه دنیام یه نگاه بود.. حالا دنیایی ندارم.. تو.. نگاهت.. مهربونیت.. خنده های ناز لبهات.. وای دارم دیوونه میشم از یادم نمیره حرفات مگه میشه بری از یاد؟ مگه میشه بی وفا شم؟ وقتی دنیام یه نگاته مگه میشه بی تو باشم؟ رفتی و خبر ندارم که حالت الان چجوره.. هنوز باورم نمیشه.. دیگه چشمات خیلی دوره.. خیلی سخته که بدونی رفته و برنمی گرده.. حس خیلی بدی دارم.. حسی که آخر درده.. خیلی سخته که بفهمی دلخوشی بود همه حرفاش حتی باورت نداشته.. کاش نمیفهمیدی.. ای کاش.. تو سکوتم صد تا حرفه.. توی حرفام بی صدایی.. چجوری بگم چجورم؟ به خدا نمونده نایی.. دوستت دارم ها را نگه میداری برای روز مبادا دل تنگت بودم ها را، عاشقت هستم ها را… این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی! باید آدمش پیدا شود! باید مطمئن باشی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد! دلم مي خواهد گريه كنم به حال زار اين دلم دلم مي خواهد داد بزنم واسه رهايي از خودم دلم مي خواهد پر بكشم به آسمون سفر كنم روي ابرها بشينم به آدما نظر كنم دلم مي خواهد داد بزنم همه جا فرياد بزنم بگم ستاره گم شده خاموش و بي صدا شده از عشقش جدا شده تازه مثل ما شده بي نور و بي صدا شده داره حق حق ميكنه اونم مي خواهد گريه كنه از اين دل بي همزبون پيش خدا شكوه كنه آره دلش گرفته مثل من سرشتش طالعش شوم شوم اين دلش پر ز خون ميگن بهش غصه نخور اينم يه جور حكمت حكمت اوني كه هميشه بالا تر از ابر من داره ما رو ميبينه واسمون اشك ميريزه ميگن طاقت نداره گريمون و ببينه اونه كه مي دونه ما داريم فنا ميشيم توي راه عاشقي مثل اون خدا ميشيم اگه اين كفر ما مي خوايم كافر بشيم توي اين دنيا ما مي خوايم عاشق بشيم تنها میان تن ها چه عاشقانه مانده ام در بیهودگی انتظار پیوستن به تو چه بی صبرانه مانده ام چه خوانه دوریت را بر سردر خانه نوشته اند و من در نخواندن آن چه پافشارانه مانده ام چه بسیار است دورویی ها ، فراموش کردن ها و گفتن ها و من در این هم همه چه صادقانه مانده ام رفیقان با نارفیقی خود رفیقند من هنوز با آنان چه دوستانه مانده ام خاستگاه من کجاست که من آن جا قنودن خواهم من در پیمودن آن چه عاجزانه مانده ام تنها میان تنها چه عاشقانه مانده ام - رفــتـن تــو = نــبـود مــن داســـتـاטּ مـَـטּ و تــو از آنــجـا شـــروع شـد
با دکمه های سرد کیبرد ، دست های هم را گرفتیم و گرمایش را حس کردیم …!
با صورتک ها ، همدیگر را بوسیدیم و طمع لب هایمان را چشیدیم …!
آهنگی را هم زمان با هم گوش کردیم و اشک ریختیم …!
شب بخیر هایمان پشت خط های موبایلمان جا نمی ماند …!
آغوش هایمان واقعی ، بوسه هایمان حقیقی ، اما با این تفاوت که دیگر من و تو نبودیم ،
پشت شیشه ی سرد مانیتورم ، دلم لک زده برای یک صورتک بوسه ….!
لک زده برای یک آهنگ همزمان …
لک زده برای یک شب بخیر …
آدم یک بار به دنیا میاد و یک بارم از دنیا می ره.
آره ،آدم یک بار به دنیا میاد ولی رفتنش یک بار نیست ، که ای کاش می بود…
یک روز از یادم برد و من حس کردم دنیا تمام شد ،ولی صبر کردم .
انتظار چه کلمه ی وحشت آوری . بعد شنیدم دل بریده . وای چه لحظه ای…
دل کندن که مثل دل بریدن نیست . او دل برید ولی من نتوانستم دل بکنم . وباز صبر و انتظار…
گفتم از یاد رفته ام ، از دل رفته ام
پس از شهرم می روم تا چیز آشنایی عذابم ندهد .
خاطرات که تمام شدنی نیست . از دیارم رفتم که هیچ شکل و هیچ زبانی آشنا نباشد…
خاطرات همان است که بود همچنان زنده ام .
از دست رفتم ، از یاد رفتم ، از دل رفتم ، از شهر رفتم از دیارم بریدم . ولی باز هم نشد…
دل کندن اگر اسان بود ، فرهاد به جای بیستون دل می کند !!
یه سکوت بهت آلود
یه آرامش مسموم
یه آهنگ ملایم
یه جمله عمیق وسط آهنگ
بی تو من در همه ی شهر غریبم
یه قطره اشک که رو گونه هام لغزید
بهم فهموند که چقدر دلم برای داشتنت تنگ شده
امشب دستام بهونه دستاتو داره و چشمام حسرت یه نگاه تو اون چهره ی معصومت
یه بغض غریب تو گلوم لونه کرده و یه احساس غریبتر داره تبر به ریشه بودنم میزنه
دلم برای روزای آفتابی گذشته بی تابی میکنه و دلتنگ پا گذاشتن رو جاده ی بارون زده ی خیالته
چقدر سخته آرزوی کسی رو داشتن که آرزوتو نداره
چقدر سخته دلتنگ کسی بودن که دلتنگ دیگریه
خواستم رو یادت خط بکشم
خواستم دیگه دلتنگت نباشم
از جام بلند شدم
چراغای اتاقو روشن کردم
سکوت رو شکستم
آهنگ رو قطع کردمو اشکامو پاک
اما قطره اشک بعدیم رو گونه هام سر خورد
تا بهم بفهمونه که هنوزم دلتنگم
هنوزم دلتنگم…
برای داستان هایی می نویسم که هیچ گاه نوشته نشدند…
برای شعرهایی که هیچ گاه نسرودم…
برای کسانی که هیچ وقت نبودند…
برای لحظه هایی که از یاد رفتند…
برای جملاتی که گفته نشدند…
برای ثانیه هایی که نبوذند…
می نویسم…
برای رویاهایی که از دست رفتند،برای بهارهایی که نیامدند
می نویسم…
برای کاغذهایی که پاره نشدند،برای کتابهایی که خوانده نشدند،می نویسم،برای چشم هایی که ندیدم…
برای بسته هایی که هیچ گاه به مقصد نرسیدند…برای راه هایی که طی نشدند…برای فاصله هایی که از بین نرفتند…برای انسانهایی که با هم نبودند…برای احساساستی که بیان نشدند….برای منطق هایی که درست نبودند…برای عشق هایی که منطقی نبودند…برای منطق هایی که عاشقانه نبودند…برای کسانی که بزرگ نشدند…برای کودکانی که کودک ماندند…
برای کسانی که رفتند…برای کسانی که بر نگشتند…
می نویسم… برای این کاغذی که تمام می شود !!!
به داشتن چیزی و سپس نداشتنش
به بودن کسی و سپس به نبودنش
تنها عادت می کنیم
امـــا فراموش نه.....!
بَرای ِ چِشمهایَت !
بَرای ِمَنْ ...
بَرای ِدَرْدهایَم !
بَرای ِما ...
بَرای ِاینْ هَمـِـﮧ تَنهایـــی
ای کاش خــُــــــــــدا کاری بُکُنَد ....!
همان جای همیشگی
فقط این بار
تو هم بیا...!!!
فـــقط یــک چــیـز بــه او خــواهــم گــفـت : اونـــــــطوری نـــه ! اینـــطوری میـــرَن !!!
وقتايي که خيلي بهشون خوش ميگذره و ميخندن
يهو سرشون رو برميگردونن اونوری
يکم ثابت ميشن
يواش يواش چشماشون پر اشک ميشه ..!
خَط زَدَن مـَن پایاטּ مـَن نیست آغاز بے لیاقَتے تُوست
هَمیشہ بهتَرین هـا بَراے مـَن بوده و هَست اگہ مال
مَن نَبودے "قَطعا" بهتَرین نَبودے !
بشکَن........
بَنـבبزَن........
خَط بزَن ، خُلآصــ ﮧ رآحَت بآش
اِرثِ پدَرَت کـــ ﮧ نیست
בل تَنهآی مَن اَست
مـرב بـآیـב
وقتــے عشقشَـ عصبآنیـ ﮧ نآرآحتـ ﮧ میخوآב בآב بــزنــــﮧ
وآیســﮧ روبروشـَ بگـﮧ :
تو چشـآمـَ نیگآ کــטּ , بهتـَ میگم تــو چشآم نیگآ کـــטּ
حآلآ בآב بزטּ بگو از چـــے نارآحتـــے
بعـב عشقشـَ בاב بزنــ ﮧ گلــ ﮧ کنــ ﮧ فریاב بکشــ ﮧ گریه کنــ ﮧ
حتــــے بآ مشتــ آے زنونهـَ اشَـ بکوبــ ﮧ تو بغلــ ﮧ مـــرב
آخرشـ خستــ ﮧ میشــ ﮧ میزنــ ﮧ زیر گریــ ﮧ
همونجآ بایــב بغلشـ کنــ ﮧ
نذارهــَ تنهآ باشــ ﮧ
حرف نزنــ ﮧ هآ توضیح نــבه هآ
فقطَ نذآرهـَ احساسـ کنــ ﮧ تنهآستـَ
مرב بآیـב گآهـــے وقتآ مرבونگیشو بآ سکوتَ ثابتَ کنــ ﮧ...!
ای کاش از همان ابتدا، بی وفایی و ریا کاری تو را باور داشتم انتظار باز آمدنت،
بهانه ای برای های های گریه های شبانه ام شد و علتی برای چشم به راه دوختن
و از آتش غم سوختن و دیده به درد دوختم...
امّا امشب می نویسم تا تو بدانی که دیگر با یادآوری اولین دیدارمان چشمانم پر از اشک نمی شود.
چون بی رحمی آن قلب سنگین را باور دارم.
امشب دیگر اجازه نخواهم داد که قدم به حریم خواب ها و رویاهایم بگذاری...
چون این بار، ((من)) اینطور خواسته ام، هر چند که علت رفتن تو را نمی دانم
و علت پا گذاشتن روی تمام حرفهایت را...
باور کن...
که دیگر باور نخواهم کرد عشق را... دیگر باور نمی کنم محبت را...
هیچ جایی برای آشتی...
بی وفا شه اون کسی که...
جونتو واسش گذاشتی...
خیلی سخته تو زمستون... غم بشینه روی برفا...
میسوزونه گاهی قلبو...
زهر تلخ بعضی حرفا...
خیلی سخته توی پاییز...
با غریبی اشنا شی...اما وقتی که بهار شد...
یه جوری ازش جدا شی...
خیلی سخته که ببینیش...
توی یک فصل طلایی...
کاش مجازات بدی داشت... توی قانون بی وفایی...
هـــر آهـــنـگـــے ڪــﮧ گـــوش مــیـدهـــم ،
بـــﮧ هـــر زبانـــے ڪــﮧ باشد ، بـغــضـم را مـیــشــکـنـد . . .
نـــمـے دانـــــم . . .
بــغـضـم بـــﮧ چـــنـد زبــان زنــــده دنـــیـا مـســـلط اســـــت !؟
- بغــض و بــعـد گــریـﮧ = ســبــک شــدن ...
عـــشــق هــدیـــﮧ ایـــسـت ڪــﮧ خـــداونــد ســـاده بــــﮧ تــــو نـمـے دهـد !
بـار هــا امــتـحـانـت مـے ڪـنـد !
و در آخــــر عــشـق واقـعــے را بـــﮧ تــو هــدیــــﮧ مـے ڪند !
درســـت زمـــانـے ڪــﮧ قـــدرش را ڪامــل مـے دانـے !!!!
فـــرامــوشـ کــردنـتــــ
کار ســـخـتـیــ نــیـســتـــ !
کافـــیـسـتـــ دراز بـکـشـم
چـشـــم هـایـم را بـبـنــدم
و بـــراے هـــمـیـشـــﮧ
.
.
.
.
بــمـیـــــــــــرم ...!
کــﮧ پـشـت شـیشــﮧ ے بـے جـاטּ مـانیـتـور بـــﮧ هــم جــاטּ دادیــم ... !
با دکــمـــﮧ ـهــای سـَـرد کـیـبـرد ، دســت هـاے هــم را گـرفـتیـم و گــرمایـش را حـِـس کــردیـم ...!
بـا صــورتـک ـهـا ، هــمـدیگـر را بـوســیـدیـم و طــمـع لــَـب ـهــایـمـاטּ را چـشـیـدیم ...!
آهــنـگـے را هــم زمــاטּ با هــم گــوش کــردیـم و اشــک ریـخـتیـم ...!
شـــب بــخـیر ـهـایـماטּ پشــت خـط ـهـای مـوبایلـماטּ جـا نمـے مـانـد ...!
امــروز داســـتاטּ بــرگشــت ...
آغـــوش ـهـایــمـاטּ واقــعـی ،
بوســــﮧ ـهـایماטּ حــقـیقـی ،
امــا
با ایـטּ تــفـاوت کـــﮧ دیـگر مـــטּ و تـــو نـبـودیم ، هــر کـداممان یــک "او" داشــتیـم ...!
پشــت شـیشــﮧ ی ســرد مانیتـورم ، دلــم لــک زده براے یــک صــورتـک بــوســﮧ ....!
لــک زده بــراے یــک آهنـگ هــمـزماטּ ...
لــک زده براے یــک شــب بـخـیر ...
شــــب بـــخــیـر...!!
- کـــوتــاه مــے نـویــســم
چـــــوטּ ,
هـــر چــیـزے کــﮧ طـولانـــے مــیـشــﮧ
حـــوصــلــﮧ آدم رو ســــر مـــیـبـره
حـــتـی زنــدگـــے ...
Power By:
LoxBlog.Com |